ابن تيمية و حديث ثقلين (1)

 

طرح شبهه :
ابن تيميه حراني در منهاج السنة مي‌نويسد :
والذي رواه مسلم انه بغدير خم قال إني تارك فيكم الثقلين كتاب الله فذكر كتاب الله وحض عليه ثم قال وعثرتي أهل بيتي أذكركم الله في أهل بيتي ثلاثا وهذا مما انفرد به مسلم ولم يروه البخاري.
وقد رواه الترمذي وزاد فيه وانهما لن يفترقا حتى يردا علي الحوض
وقد طعن غير واحد من الحفاظ في هذه الزيادة وقال إنها ليست من الحديث والذين اعتقدوا صحتها قالوا: إنما يدل على أن مجموع العترة الذين هم بنو هاشم لا يتفقون على ضلالة وهذا قاله طائفة من أهل السنة وهو من أجوبة القاضي أبي يعلى وغيره
والحديث الذي في مسلم إذا كان النبي * قد قاله فليس فيه إلا الوصية باتباع كتاب الله وهذا أمر قد تقدمت الوصية به في حجة الوداع قبل ذلك وهو لم يأمر باتباع العترة لكن قال أذكركم الله في أهل بيتي وتذكير الأمة بهم يقتضي أن يذكروا ما تقدم الأمر به قبل ذلك من إعطائهم حقوقهم والامتناع من ظلمهم وهذا أمر قد تقدم بيانه قبل غدير خم
فعلم انه لم يكن في غدير خم أمر يشرع نزل إذ ذاك لا في حق علي ولا غيره لا إمامته ولا غيرها[1].
آنچه که مسلم در صحيحش در باره غدير خم نقل کرده است اين جمله است که رسول خدا فرمود: من در ميان شما دو يادگار گرانبها مي گذارم يکي کتاب خدا است که در باره آن سفارش نموده است سپس فرمود: عترت و خاندانم را فراموش نکنيد‘ ولي بخاري آن را نقل نکرده است.
اما ترمذي با اين اضافه نقل کرده است که رسول خدا فرمود: اين دو از هم جدا شدني نيستند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.
گروهي از حافظان حديث اين بخش را زائد دانسته و قبول ندارند و گفته اند: آنچه از اين حديث فهميده مي شود اين است که همه عترت يعني بني هاشم بر ضلالت و گمراهي اجتماع نمي کنند
گروهي از اهل سنت همين جواب را داده اند که از جمله آنان جواب قاضي ابو يعلي و غير او است
در نقل مسلم اگر رسول خدا هم آن را فرموده باشد چيزي جز سفارش به پيروي از کتاب خدا ديده نمي شود که در حجه الوداع هم به آن سفارش فرموده بود ولي در باره تبعيت و پيروي از عترت فرماني وجود ندارد فقط تذکر به ايفاي حقوق و دوري از ستم به آنان شده است که قبل از اين هم بوده است.
بنا بر اين نه سخن از علي به ميان آمده است و نه امامت اهل بيت و نه غير آن .
 
در اين شبهه نگاه مغز متفکر مبارزه با آرمانهاي فکري تشيع و اهل بيت نگاهي آميخته به شک و ترديد به حديثي است که جزو ارزشمند ترين سخنان پاياني رسول گرامي اسلام است آنجا که جناب ابن تيميه مي گويد: والحديث الذي في مسلم إذا كان النبي * قد قاله فليس فيه إلا الوصية باتباع كتاب الله ، پس او نه تنها سفارش پيامبر را در باره اهل بيت قبول ندارد بلكه در نقل ديگران هم اگر متقن و محكم باشد ايجاد ترديد مي كند.
بنابراين در اين پاسخ هر چند كوتاه به توضيح اصل ماجرا و بخشهاي اصلي فرمايش رسول خدا اشاره داريم و در آغاز تفسير و تشريح الفاظ و لغات موجود در اين حديث.
 
پاسخ تفصيلي:
گفتار اول: مفهوم«حديث ثقلين»
الف) درلغت
اين حديث ، مشهور است به «حديث ثَقَليْن»، و ثَقَلَيْن، تثنيه «ثَقَل» مى باشد، و كلمه ثَقَل در لغت به معناى چيزى است كه مسافر با خود حملمى كند.
عدّه اى از محدّثين و اهل لغت، اين كلمه را «ثِقْلَيْن» يعنى به كسر ثاء و سكون قاف، قرائت كرده اند، كه در اين صورتتثنيه ثِقْل، خواهد بود، و ثِقْل به معناى بار سنگين و گنج آمدهاست، ولى به نظر مى رسد كلمه «ثقلين» در اين حديث شريف، به فتح ثاء و قافباشد. فيروز آبادى در كتاب «القاموس المحيط» مى گويد: و ثَقَل به (حركت قا)متاع مسافر و اثاثيه او و نيز هر چيز نفيسى را كه پنهان و محفوظش دارندگفته مي شود، و از همين لغت است حديث: إِنِّي تارِكٌ فِيْكُمُالثَّقَلَيْنِ، كِتابَ اللهِ وَعِتْرَتِي[2].
ابن منظور دراين باره مي نويسد:سميا ثقلين لأن الأخذ بهما ثقيل والعمل بهما ثقيل ، قال : وأصل الثقل أن العرب تقول لكل شيء نفيس خطير مصون ثقل ، فسماهما ثقلين إعظاما لقدرهما وتفخيما لشأنهما[3].
كتاب خدا و عترت را ثّقّلين ناميده اند چون تمسك به اين دو و عمل به آن سنگين است، و از طرفي عرب به هر چيزي كه ارزشمند و مهم و حفاظت شده باشد ثّقّل مي گويد، پس ناميدن كتاب خدا و عترت به اين نام به جهت والا بودن جايگاه اين دو و نگاهداري مرتبه آن است.
 
ترجيح ضبط اوّل بر ضبط دوّم بدين جهت است كه: تناسبضبط اوّل ( ثَقَلَيْن) با شرائطي كه رسول خداصلّى الله عليه وآله وسلّم در آن سخن گفته است بيشتر و مناسب تر است، زيرا مسافرى كه از شهرى به شهرى كوچ مى كند ـ خصوصاً اگر قصد بازگشت بهمبدأ را نداشته باشد ـ اسباب و اثاثيه زندگانى اش را با خود مى برد، و ازآنجا كه حمل و نقل در آن زمان به سختى و مشقّت انجام مى گرفت و جا بجائي تمام لوازم و اثاثيه زندگى از جائى به جاي ديگر ممكن نبود، لذا  هنگام كوچ كردن، گرانبهاترين و نفيس ترين اشياء تحت تملّك را منتقل مى كردند. رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم در مقدّمه «حديث ثقلين» مى فرمايد:
من دعوت شده ام و به اين دعوت جواب گفته ام، و بنا بر بعضى ازنقلها فرمود: من دعوت خواهم شد و جواب مثبت به اين دعوت خواهم داد، آنحضرت خبر از نزديك بودن رحلت و سفر آخرت مي دهد و متعاقب اين خبر،مى فرمايد: «وإنّي تاركٌ»، موقعيّت سفر آخرت اقتضاء مى كند آن حضرتعزيزترين و گرانبهاترين اشياء را با خود ببرد، ولى به مقتضاى رأفتو لطف بى شائبه اى كه به امّت دارد، و از آنجائي كه نسبت به بقاي دينحنيف و بر پائي شريعت حريص است ، گرانبهاترين اشياء كه در طول زندگي پربركتش نهايت اعتناء و توجّه به آنها را داشته است در بين امّت باقي مي گذارد، سپس توصيه فرمود تا امّت قدر آن دو را بداند و از آن دور نشود، زيرا هدايتابدى آنان در گرو تمسّك به اين دو گوهر نفيس و گرانبهايى است كه آنبزرگوار به مقتضاى لطف خاصّش بر امّت در بين آنان باقى گذاشته است.
با توجه به اين توضيح، ضبط كلمه «ثَقَلين» انسب خواهد بود، اگر چه با قرائت ديگر نيز وافى به مقصود خواهد بود كه در ادامه مبحث و با تحقيق در الفاظ «حديث ثقلين» نكاتي را متذكر خواهيم شد.
ب) در اصطلاح :
كيفيّت دلالت الفاظى مانند «أخذ» و «تمسّك» و «اعتصام» بدينگونه است كهچون اين الفاظ دلالت بر وجوب تبعيّت و پيروى و اطاعت مطلق بدون قيد و شرط مى نمايند، قهراً مفاد حديث، امامت و خلافت خواهد بود، زيرا شكّى نيست كهبين اطاعت مطلق و بين امامت و خلافت، تلازم و همبستگى غير قابل انكاريوجود دارد.
مراجعه به سخنان شارحين «حديث ثقلين» از اعلام و مشاهير اهل سنّت، مانند: مناوى در «شرح جامع صغير»ملاّ على قارى در «شرح شكاة»، و نيز به كتابهاى «نسيم الرّياض»، «شرحالمواهب اللَّدُنيّة»، «السّراج المنير فى شرح الجامع الصّغير»، «الصّواعق المحرقة»، و «جواهر العقدين» حقيقت را روشن تر به اثبات مي رساند كه مفاد «حديث ثقلين» عبارت است از تشويق و وادار نمودن وبرانگيختن جميع امّت به پيروي وتبعيت از رفتار و كردار و اقوال خاندان نبوّت عليهم السّلام وحجت دانستن سيره و روش آنان در تمام مسائل دين و دنيا و آنچه كه در اداره زندگي فردي و اجتماعي انسان مؤثر مي باشد و در يك كلام آنان را مقتداى خويش در جميع امور قرار دهند، كه براى نمونه به سخن مناوى در اين باره اشاره مي كنيم:
عن عبد الله بن زيد عن أبيه أنه عليه الصلاة والسلام قال: من أحب أن ينسأ له في أجله وأن يمتنع بما خلفه الله فليخلفني في أهلي خلافة حسنة فمن لم يخلفني فيهم بتر عمره وورد علي يوم القيامة مسودا وجهه[4].
كسي كه دوست دارد خداوند مرگش را بتاخير اندازد و از شر آنچه برجاي گذاشته محفوظ بماند پس بايد حرمت مرا در خاندانم به بهترين و نيكوترين جايگزينيها به انجام رساند، و كسي كه به نيكوئي با آنان رفتار نكند عمرش كوتاه و در قيامت با صورتي سياه بر من وارد خواهد شد.
 
گفتار دوم : بررسي شبهات
الف) عدم تواتر حديث ثقلين
ابن تيميه متواتر بودن حديث ثقلين را مورد ترديد قرار داده و بر آن اشكال و اعتراض نموده و مي نويسد:
والذي رواه مسلم انه بغدير خم قال إني تارك فيكم الثقلين كتاب الله فذكر كتاب الله وحض عليه ثم قال وعترتي أهل بيتي أذكركم الله في أهل بيتي ثلاثا وهذا مما انفرد به مسلم ولميروه البخاري وقد رواه الترمذي وزاد فيه وانهما لن يفترقا حتى يردا علي الحوض وقد طعن غير واحد من الحفاظ في هذه الزيادة وقال إنها ليست من الحديث والذين اعتقدوا صحتها قالوا إنما يدل على أن مجموع العترة الذين هم بنو هاشم لا يتفقون على ضلالة وهذا قاله طائفة من أهل السنة وهو من أجوبة القاضي أبي يعلى وغيره والحديث الذي في مسلم إذا كان النبي * قد قاله فليس فيه إلا الوصية باتباع كتاب الله وهذا أمر قد تقدمت الوصية به في حجة الوداع قبل ذلك وهو لم يأمر باتباع العترة لكن قال أذكركم الله في أهل بيتي وتذكير الأمة بهم يقتضي أن يذكروا ما تقدم الأمر به قبل ذلك من إعطائهم حقوقهم والامتناع من ظلمهم وهذا أمر قد تقدم بيانه قبل غدير خم[5].
آنچه که مسلم در صحيحش در باره غدير خم نقل کرده است اين جمله است که رسول خدا فرمود: من در ميان شما دو يادگار گرانبها مي گذارم يکي کتاب خدا است که در باره آن سفارش نموده است سپس فرمود: عترت و خاندانم را فراموش نکنيد ولي بخاري آن را نقل نکرده است.
اما ترمذي با اين اضافه نقل کرده است که رسول خدا فرمود:اين دو از هم جدا شدني نيستند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.
گروهي از حافظان حديث اين بخش را زائد دانسته و قبول ندارند و گفته اند: آنچه از اين حديث فهميده مي شود اين است که همه عترت يعني بني هاشم بر ضلالت و گمراهي اجتماع نمي کنند.
گروهي از اهل سنت همين جواب را داده اند که از جمله آنان جواب قاضي ابو يعلي و غير او است.
در نقل مسلم اگر رسول خدا هم آن را فرموده باشد چيزي جز سفارش به پيروي از کتاب خدا ديده نمي شود که در حجه الوداع هم به آن سفارش فرموده بود ولي در باره تبعيت و پيروي از عترت فرماني وجود ندارد فقط تذکر به ايفاي حقوق و دوري از ستم به آنان شده است که قبل از اين هم بوده است.
بنا بر اين نه سخن از علي به ميان آمده است و نه امامت اهل بيت و نه غير آن .
بررسي ونقد
اگر چه از شخصي مانند ابن تيميه بيش از اين انتظار نداريم كه حديثي از اين قبيل را كه به اعتراف بزرگاني از محدثان اهل سنت جزو احاديث متواتر و صحيح است انكار نمايد زيرا نه تنها در منابع شيعي اسناد و طرق گوناگوني بر نقل اين حديث حاكي است بلكه منابع حديثي و از همه مهمتر اعترافات مصنفين و شارحان آثار حديثي اهل سنت قوي ترين مستند بر اثبات تواتر اين حديث است، زيرا حديث متواتر خبر جماعتي است كه سلسله روات آن تا معصوم، در هر طبقه بهحدي باشد كه امكان توافق آنها بر كذب، به طور عادي محال بوده و نيز موجب علمگردد.
با توجه به اينكه حديث شريف ثقلين را تعداد قابل توجهي از راويان در منابع فريقينروايت كرده‌اند، پس مي‌توان آن را از ديدگاه مذهب اهل‌بيت عليهم‌السلام و اهل‌سنتحديث متواتر ناميد، و علاوه بر آن بسياري از علماي حديثي اهل‌سنت نيز حديث شريفثقلين را صحيح و معتبر ناميده‌اند كه به اسامي و كتابهاي برخي از آنهااشاره مي‌كنيم.
 
1-مسلم‌ بن‌ حجاج نيسابوري (206 ـ 261ق)
وي با نقل حديث ثقلين در كتاب صحيح خود،بر صحت و اعتبار آن صحه گذاشته است. روايت زيد‌ بن ‌ارقم را در همينزمينه پيش از اين ملاحظه نموديد.
حدثني زُهَيْرُ بن حَرْبٍ وَشُجَاعُ بن مَخْلَدٍ جميعا عن بن عُلَيَّةَ قال زُهَيْرٌ حدثنا إسماعيل بن إبراهيم حدثني أبو حَيَّانَ حدثني يَزِيدُ بن حَيَّانَ قال انْطَلَقْتُ أنا وَحُصَيْنُ بن سَبْرَةَ وَعُمَرُ بن مُسْلِمٍ إلى زَيْدِ بن أَرْقَمَ فلما جَلَسْنَا إليه قال له حُصَيْنٌ لقد لَقِيتَ يا زَيْدُ خَيْرًا كَثِيرًا رَأَيْتَ رَسُولَ اللَّهِ * وَسَمِعْتَ حَدِيثَهُ وَغَزَوْتَ معه وَصَلَّيْتَ خَلْفَهُ لقد لَقِيتَ يا زَيْدُ خَيْرًا كَثِيرًا حَدِّثْنَا يا زَيْدُ ما سَمِعْتَ من رسول اللَّهِ * قال يا بن أَخِي والله لقد كَبِرَتْ سِنِّي وَقَدُمَ عَهْدِي وَنَسِيتُ بَعْضَ الذي كنت أَعِي من رسول اللَّهِ e فما حَدَّثْتُكُمْ فَاقْبَلُوا وما لَا فلا تُكَلِّفُونِيهِ ثُمَّ قال قام رسول اللَّهِ e يَوْمًا فِينَا خَطِيبًا بِمَاءٍ يُدْعَى خُمًّا بين مَكَّةَ وَالْمَدِينَةِ فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَى عليه وَوَعَظَ وَذَكَّرَ ثُمَّ قال أَمَّا بَعْدُ ألا أَيُّهَا الناس فَإِنَّمَا أنا بَشَرٌ يُوشِكُ أَنْ يَأْتِيَ رسول رَبِّي فَأُجِيبَ وأنا تَارِكٌ فِيكُمْ ثَقَلَيْنِ أَوَّلُهُمَا كِتَابُ اللَّهِ فيه الْهُدَى وَالنُّورُ فَخُذُوا بِكِتَابِ اللَّهِ وَاسْتَمْسِكُوا بِهِ فَحَثَّ على كِتَابِ اللَّهِ وَرَغَّبَ فيه ثُمَّ قال وَأَهْلُ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمْ اللَّهَ في أَهْلِ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمْ اللَّهَ في أَهْلِ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمْ اللَّهَ في أَهْلِ بَيْتِي فقال له حُصَيْنٌ وَمَنْ أَهْلُ بَيْتِهِ يا زَيْدُ أَلَيْسَ نِسَاؤُهُ من أَهْلِ بَيْتِهِ قال نِسَاؤُهُ من أَهْلِ بَيْتِهِ وَلَكِنْ أَهْلُ بَيْتِهِ من حُرِمَ الصَّدَقَةَ بَعْدَهُ قال وَمَنْ هُمْ قال هُمْ آلُ عَلِيٍّ وَآلُ عَقِيلٍ وَآلُ جَعْفَرٍ وَآلُ عَبَّاسٍ قال كُلُّ هَؤُلَاءِ حُرِمَ الصَّدَقَةَ قال نعم[6].
يزيد بن حيان مي گويد: همراه با حصين بن سبره و عمر بن مسلم نزد زيد بن ارقم رفتيمبعد از اين که در کنار او نشستيم حصين گفت: اي زيد! ترا خير بسيار نصيبشده است. پيغمبر را ديده‏اي و حديث او را شنيده‏اي و همراه با آن حضرتجهاد کرده‏اي. شمه‏اي از آن چه ازرسول الله (ص) شنيده‏اي باز گوي. زيد گفت: فرزند برادر! به خدا سوگند که عمرم زياد و عهدم با رسول الله (ص) کهن شده و بسياري از آنچه از اوشنيده بودم فراموش کرده‏ام. پس آن چه براي شما مي گويم بپذيريد و آن چه رانمي‏گويم مرا به گفتن آن مجبور نسازيد. سپس گفت: روزي پيغمبر خدا بين مابراي خواندن خطبه برخاست. ما در مکاني بين مکه و مدينه بوديم که «خم» خوانده مي‏شود. حمد خدا و ثناي او را به جاي آورد و به وعظ و ذکر پرداخت. سپس گفت: اما بعد، بدانيد اي مردم که من هم بشرم و به زوديفرستاده خداي نزد من مي‏آيد و دعوت او را اجابت مي‏کنم. من بين شما دو چيزگرانبها از خود بر جاي مي‏گذارم. نخستين آنها کتاب خداست که در آن هدايت ونور است. کتاب خدا را محکم در دست بگيريد و آن را رها نکنيد ـ پس دربارهقرآن سفارش بسيار نمود و بدان تشويق و ترغيب فرمود ـ سپس فرمود: اهل بيتمن. درباره اهل بيت من همواره خداي را به ياد داشته باشيد (اين جمله را سهبار فرمود) حصين از زيد پرسيد: اهل بيت او چه کساني هستند؟ مگر زنان اواهل بيت او نيستند؟ ـ گفت: زنان او اهل خانه او بودند اما اهل بيت رسولالله (ص) کساني هستند که بعد از او صدقه برايشان حرام است ـ حصين گفت: آنان چه کساني هستند؟ ـ گفت: آل علي و آل عقيل و آل جعفر و آل عباس. حصين گفت: آيا صدقه بر همه ايشان حرام است؟ ـ گفت: آري. مسلم به سند ديگري از زيدبن ارقم روايت کرده است که از او پرسيدند: آيا زنان پيغمبر هم اهل بيت اوهستند؟ ـ گفت نه ـ به خدا قسم ـ زن تا مدتي از زمان با مرد است. بعد او راطلاق مي‏دهد و نزد پدر و مادر خود بر مي‏گردد. اهل بيت او اصل و جماعت اوهستند که صدقه بر ايشان حرام است.
2- ابوعيسي محمد بن ‌عيسي ترمذي (209 ـ 297ق)
 وي در كتاب الجامع الصحيح با نقل دو روايت مربوط به ثقلين‌، هر دو روايت را حسن (حديثي كه ازنظر اعتبار پس از حديث صحيح قرار مي گيرد) ناميده ومي نويسد:
«حدثنا علي بن المنذر كوفي حدثنا محمد بن فضيل قال حدثنا الأعمش عن عطية عن أبي سعيد والأعمش عن حبيب بن أبي ثابت عن زيد بن أرقم رضي الله عنهما قالا قال رسول الله * إني تارك فيكم ما إن تمسكتم به لن تضلوا بعدي أحدهما أعظم من الآخر كتاب الله حبل ممدود من السماء إلى الأرض وعترتي أهل بيتي ولن يتفرقا حتى يردا علي الحوض فانظروا كيف تخلفوني فيهما قال هذا حديث حسن غريب».
« رسول الله صلي الله عليه وآله فرمود: من چيزي بين شما بر جاي مي‏نهم که اگر بدان چنگ زنيد، بعد از من هرگز گمراه نخواهيد شد. يکي از آن دو از ديگري عظيم‏تر است: کتاب خدا رشته‏اي است که از آسمان به زمين کشيده شده است. و ديگري عترت که اهل بيت منند. اين دو هرگز از همجدا نمي‏گردند تا كنارحوض (کوثر) بر من وارد شوند. پس بنگريد بعد از منبا ايشان چگونه رفتار مي‏کنيد . سپس مي گويد: اين حديثي است حسن و غريب (مشتمل بر لفظ خاص).
همچنين ترمذي در صحيح ازجابر بن عبدالله انصاري روايت کرده است:
حدثنا نصر بن عبد الرحمن الكوفي حدثنا زيد بن الحسن هو الأنماطي عن جعفر بن محمد عن أبيه عن جابر بن عبد الله قال رأيت رسول الله e في حجته يوم عرفة وهو على ناقته القصواء يخطب فسمعته يقول يا أيها الناس إني قد تركت فيكم ما إن أخذتم به لن تضلوا كتاب الله وعترتي أهل بيتي...[7]
جابر مي گويد: رسول الله را در حجة الوداع، در روز عرفه ديدم که برناقه قصواي خود سوار بود و خطبه مي‏خواند. شنيدم که مي‏فرمود: اي مردم، همانا من چيزي را بين شما بر جاي مي‏گذارم که اگر تسليم آن بوده و بدان عمل کنيد هرگز گمراه نخواهيد شد. آن کتاب خدا و عترت، يعني اهل بيتمن است»
 
3-حافظ ابو‌عبد الله حاكم نيسابوري (م 405ق)
حاكم نشابوري، حديث ثقلين را در كتاب المستدرك علي الصحيحين ذكر نموده و پس از نقل آن چنين گفته است:
«لمارجع رسول الله (ص) من حجة الوداع و نزل غدير خم امر بدوحات فقمن فقال: کاني قد دعيت فاجبت . اني قد ترکت فيکم الثقلين احدهما اکبر من الآخر. کتاب الله تعالي و عترتي فانظروا کيف تخلفوني فيهما فانهما لن يفترقا حتييردا علي الحوض. ثم قال: ان الله
عز و جل مولاي و انا مولي کل مؤمن. ثماخذ بيد علي فقال: من کنت مولاه فهذا وليه اللهم و آل من والاه و عاد منعاداه»
«چون رسول الله (ص) از حجة الوداع بازگشت و در غدير خم فرود آمد دستور داد زير درختها را از خار و خاشاک پاک کردند... سپس فرمود: گويا مرا فرا خوانده‏اند و من اجابت کرده‏ام. همانا من بين شما دو شي‏ءگرانبها بر جاي گذاشته‏ام که يکي از آنها از ديگري بزرگتر است، کتاب خدايتعالي و عترت من. پس بنگريد که بعد از من با آن دو چگونه رفتار مي‏کنيد،کتاب خدا و عترت من از هم جدا نمي‏شوند تا در کنار حوض (کوثر) نزد من حاضر شوند. سپس گفت: همانا خداي عز و جل مولاي من است و من مولاي همهمؤمنانم. آنگاه دست علي را گرفت و فرمود: هر که را من مولاي اويم پس علي همولي و سرور اوست. خدايا دوست بدار هر که او را دوست دارد و دشمن بدار هرکه با او دشمني کند. »
حاکم تصريح مي كند:هذا حديث صحيح علي شرط الشيخين ولم يخرجاه بطوله[8].
اين حديث [ثقلين] بر اساس شرط بخاري و مسلم صحيح است وليكن آن دو اين حديثرا [در كتب خود] به طور كامل نقل نكرده‌اند
4-أحمد بن حنبل أبو عبد الله شيباني (م241):
حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أبي ثنا بن نُمَيْرٍ ثنا عبد الْمَلِكِ يعني بن أبي سُلَيْمَانَ عن عَطِيَّةَ عن أبي سَعِيدٍ الخدري قال قال رسول اللَّهِ e اني قد تَرَكْتُ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ أَحَدُهُمَا أَكْبَرُ مِنَ الآخَرِ كِتَابُ اللَّهِ عز وجل حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّمَاءِ إلى الأَرْضِ وعترتي أَهْلُ بيتي الا انهما لَنْ يَفْتَرِقَا حتى يَرِدَا عَلَىَّ الْحَوْضَ[9]
ابو سعيد خدري از رسول خدا نقل كرده است كه فرمود: من دو شيء گرانبها باقي مي گذارم كه يكي بزرگتر از ديگري است و آن كتاب خداي بلند مرتبه و ريسمان متصل به آسمان تا زمين است و ديگري عترت و خاندانم، بدانيد كه اين دو از يكديگر جدائي ناپذيرند تا در حوض كوثر بر من وارد شوند.
4-احمد بن علي نسائي (م 303 ق)
نّسائي در کتابخصائص امير المؤمنين علي بن ابي طالب همين حديث را با اندك اضافه اي نقل کرده است:
فقلت لزيد سمعته من رسول الله * فقال ما كان في الدوحات أحد إلا رآه بعينيه وسمعه بأذنيه[10]
«بهزيد گفتم آيا تو خود اين سخن را از رسول الله (ص) شنيدي؟ گفت: زير آندرختها هيچ کس نبود مگر آن که رسول الله صلي الله عليه وآله را با چشم ديده و سخنشرا با گوش شنيده است.
5-حافظ ابوالفداء‌ اسماعيل‌ بن‌ كثير دمشقي‌(م 774ق)
ابن كثير نيز در تفسيرش، ذيل آيه23 ازسوره شوري، حديث شريف ثقلين را صحيح ناميده است، متن سخن وي و حديث مورد نظر چنيناست:
وقد ثبت في الصحيح م 2408 أن رسول الله e قال في خطبة بغدير خم: إن تارك فيكم الثقلين كتاب الله وعترتي وإنهمالم يفترقا حتى يردا علي الحوض...[11]
در صحيح مسلم آمده است كه پيامبر اكرم صلي ‌الله ‌عليه ‌و‌آله درخطبه غديرخم چنين فرمود: همانا من در ميان شما دو چيز سنگين را مي‌گذارم: كتاب خداو اهل‌بيتم را آن دو از يكديگر جدا نمي‌شوند تا روزي كه در كنار حوض بر من واردشوند.
6-حاکم درروايت ديگري از سلمه بن کهيل از پدرش از ابوالطفيل ازوائله از زيد بن ارقم چنين حديث کرده است:
«نزل رسول الله صلي الله عليه وآله بين مکه والمدينة عند شجرات خمس دوحات عظام فکنس الناس ما تحت الشجرات. ثم راح رسولالله صلي الله عليه وآله عشية فصلي ثم قام خطيبا فحمد الله و اثني عليه و ذکر و وعظ فقالما شاء الله ان يقول ، ثم قال: ايها الناس. اني تارک فيکم امرين لن تضلواان اتبعتموهما و هما کتاب الله و اهل بيتي عترتي ، ثم قال : اتعلمون انياولي بالمؤمنين من انفسهم ؟ ثلاث مرآت قالوا نعم. فقال رسول الله صلي الله عليه وآله: منکنت مولاه فعلي مولاه»[12]
«رسول الله صلي الله عليه وآله بين مکه و مدينه نزديک پنج درخت بزرگ و پر شاخ و برگ فرود آمد. مردم زير درختها را جارو کردند. رسول الله صلي الله عليه وآله شامگاهان به آن جا رسيد و بعد از نماز براي ايراد خطبهبرخاست. ابتدا حمد و ثناي الهي را به جاي آورد و سخناني در ذکر و وعظ بيانکرد و آنچه را خداي مي‏خواست که او بگويد گفت. سپس فرمود: ايها الناس، مندو امر را بين شما باقي مي‏گذارم که اگر از آن دو پيروي کنيد هرگز گمراهنمي‏شويد: کتاب خدا و عترت و اهل بيت من. (سپس گفت) آيا مي‏دانيد که من بر مؤمنان از جانهاي خودشان اولي‏ترم؟ (سه بار) گفتند: آري. پس رسول الله صلي الله عليه وآله فرمود: هر که را من مولي و سرورم، علي هم مولي و سرور اوست. 
 

ادامه دارد...


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: پاسخ به شبهات

تاريخ : دو شنبه 23 خرداد 1390 | 16:0 | نویسنده : كانون فرهنگي ولايت |
.: Weblog Themes By BlackSkin :.